صحنه با دختر جوان خیره کننده ای که روی تختی دراز کشیده و بدنش را با زنجیر و طناب پوشانده است، باز می شود.او لباسی آشکار پوشیده است که بر انحناهای او تأکید می کند و کمی به تخیل باقی می ماند.میسترس وارد اتاق می شود، چشمانش از هیجان می درخشد.