مارلی برینکس، یک سبزه خیره کننده، مشتاق است که توسط ماندینگو و دیک سیاه بزرگش راضی شود و به سختی لعنت شود. این عمل شدید و پرشور است، و مارلی در حالی که ماندینگو بی امان او را می کوبد، ناله می کند و نفس نفس می زند.